سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 152545
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 3
  • تعداد کل پست ها: 78
درباره
دینا[187]

اگر چراغ امید در دل ما روشن نباشد حتی یک گام هم نمی توانیم جلو برویم. رحمت خدا، وسیع است، همه ی آفریده هایش را دوست دارد، بدانیم که او همراه و پشتیبان ماست. اگر همه ی سختی های زندگی بر ما فرود آید، باز هم به امید او حرکت می کنیم، زیرا قدرت خدا از همه چیز و همه کس بالاتر است.

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی
داستان روزانه



ابر برچسب ها

   پس از درگذشت در خرابه

هنگامی که حضرت رقیه علیهاالسلام شبانه درگذشت، بدن او را زنی غسّاله برد تا او را بشوید. وقتی زن، بدن رقیه علیهاالسلام را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت:
سرپرست این اسیران کیست؟
حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:
چه می خواهی؟
زن گفت:
این دخترک به چه بیماریی مبتلا بوده که بدنش کبود است؟
حضرت فرمود:
ای زن! او بیمار نبود، بلکه این کبودی ها آثار تازیانه های دشمن است.1

1.  زینب؛ فروغ تابان کوثر، محمد محمدى اشتهاردى ص336، به نقل از: الوقایع و الحوادث ج5، ص81.

 

در سه سالگیِ خسته و تاب و توان بریده، در سه سالگی بیابان دویده و خارزار پیموده، اینک پرستوی زخمی و نفس بریده ای است که از پسِ طوفان و شن باد کویر، از پس برهنه پاییِ هروله هایش در تنور کربلا، دیگر حوصله ای به روزگار ندارد. رمق بال و پر پرستو، اندک است؛ پرستوی سه ساله ای که از طواف رأس بریده قرآن باز می گردد و دیگر هیچ آرزویی در این خراب آباد ندارد. 

سلام بر طفل سه ساله حسین علیه السلام







ای گل نیلی حسین (علیه السلام)! ای رقیه!

جان ما از غم تو در تب و تاب غصه افتاده و با بدن کبود شده ات

 هم دردی می کند و به قلب کوچکت تسلیت می گوید.

 

 ظهر عاشورا

در کتاب «سرور المؤمنین» نقل شده است:
«حضرت رقیه علیهاالسلام همیشه هنگام نماز، سجاده ی پدر را پهن می کرد و امام حسین علیه السلام بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز بنا بر عادت همیشگی، سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست، ولی پس از مدتی ناگهان دید شمر ملعون وارد خیمه شد. رقیه علیهاالسلام به او گفت:
آیا پدرم را ندیدی؟
شمر پس از آن که رقیه را در کنار سجاده ی پدرش دید، به غلام خود گفت:
او را بزن!
غلام به دستور شمر عمل نکرد. از این رو، شمر خود پیش آمد و چنان سیلی به رخ رقیه علیهاالسلام زد که عرش الهی به لرزه در آمد»

1. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص26.

  

 رقیه علیهاالسلام در شام غریبان

در کتاب «مبکی العیون» آمده است:
«در شام غریبان، حضرت زینب علیهاالسلام در زیر خیمه ی نیمه سوخته ای خوابیده بود. در عالم خواب، مادرش، حضرت زهرا علیهاالسلام را دید. عرض کرد:
مادر جان! آیا از حال ما خبر داری؟!
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
تاب شنیدن آن ندارم.
حضرت زینب علیهاالسلام عرض کرد:
پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟
حضرت پاسخ داد:
من هنگامی که سر از بدن فرزند عزیزم حسین جدا می کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه را پیدا کن.
حضرت زینب علیهاالسلام برخاست و هر چه رقیه علیهاالسلام را صدا زد، او را نیافت. سپس با خواهرش ام کلثوم، در حالی که پریشان بودند، از خیمه بیرون آمدند و به جست جو پرداختند. تا نزدیک قتل گاه، صدای او را شنیدند. دیدند که رقیه علیهاالسلام، خود را بر روی بدن بی سر حضرت حسین علیه السلام انداخته و در حالی که دست های کوچکش را به سینه ی پدر چسبانیده است، با پدر درد دل می کند. حضرت زینب علیهاالسلام، او را نوازش کرد. در این لحظه حضرت سکینه علیهاالسلام نیز آمد و همگی به خیمه گاه بازگشتند. در راه، سکینه علیهاالسلام از رقیه علیهاالسلام پرسید:
خواهرم! چگونه پیکر پدر را با آن حال در تاریکی جستی؟
پاسخ داد:
آن قدر او را صدا زدم و گریستم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که به من می گفت: بیا اینجا! من این جا هستم
.

 

1. سرگذشت جان سوز حضرت رقیه، ص27. 




برچسب ها : مذهبی



درمان های بیماری راضی کردن دیگران!

نمی شود همیشه همه از شما راضی باشند. بالاخره یک روزی، یک جایی، یک نفری پیدا می شود که همینطور بی دلیل، عشقش می کشد که حتی نوع حرف زدن شما هم روی مخش باشد و راهی ندارد که بتوانید راضی اش کنید. نوع نارضایتی اش منطقی نیست که شما بخواهید منطقی حلش کنید. پس همان بهتر که برخلاف همیشه بنشینید و صورت مساله را پاک کنید و دائم به دنبال تایید این و آن نباشید.

این یک بار را به جای اینکه طرفین ماجرا «شما» و «نظر دیگران» باشید، «خودتان» باشید و «نظر خودتان». آن وقت وجدانتان را قاضی کنید و پیش بروید. شاید وسواس «مهم بودن نظر دیگران» از سرتان افتاد. فکر هم نکنید این حرف ها تنها برای ارتباط با آدم های غریبه یا آنهایی است که فقط در محیط های کاری و … با آنها سر و کار دارید، بلکه این عادت اشتباه حتی در ارتباط با نزدیکترین آدم ها از مادر گرفته تا همسر، دردسر درست می کند.

تعجب نکنید اگر شنیدید دلیل یک طلاق، نه خشونت و خیانت، که زیادی مهربان بودن و انتظار محبت دیدن زیادی بوده! مراقب باشید و اگر موضوع بحث هستید، درمان را شروع کنید.

برای جواب دادن وقت بخرید

عادت بله گفتن ناخواسته را متوقف کنید. هر وقت با درخواست دیگران روبرو شدید، به جای اینکه فورا به آنها جواب بله بدهید، اول سعی کنید جواب دادنتان را به تاخیر بیندازید و فرصت فکر کردن به خودتان بدهید تا بتوانیدانتخاب هایتان را بشناسید و حتی به نتایج هر کدام هم بیندیشید.

حالا می توانید خیلی قاطع «بله» بگویید یا در کمال خونسردی چون برنامه تان با درخواستش هماهنگ نمی شود، «نه» بگویید. حتی می توانید به جای بله یا نه گفتن، یک پیشنهاد دیگر مطرح کنید. مهمترین مساله این است که برای جواب دادن فرصت فکر کردن داشته باشید.

اگر درخواست تلفنی باشد، با این جمله که «ممکن است چند لحظه گوشی را نگه دارید». این حرکت به ظاهر ساده، «چرخه آری و نه گویی» خود به خود را به وقفه می اندازد. این حق مسلم شماست که قبل از جواب دادن، درباره جوابتان فکر کنید، ضمن اینکه هنگام بیان حرف های تان، قاطعیت داشته باشید. نباید لحنتان حالت ناچاری داشته باشد.

فقط شنونده نباشید، چیزی بخواهید

دوستتان از شما می خواهد که برای یک مهمانی، از روز قبل به کمکش بروید. شما هم دوست دارید که به او کمک کنید ولی نمی توانید تمام روز از کارتان بزنید وبه کمک او بروید. جواب نه و آری به دردتان نمی خورد. در جواب می توانید پیشنهاد خودتان را مطرح کنید. خیلی روراست به دوستتان می گویید که من خیلی دوست دارم به تو کمک کنم، اما واقعا گرفتار هستم. ولی می توانم یکی دو ساعتی را پیش تو بیایم.

اگر این دو ساعت به دردش نمی خورد، می تواند از یک نفر دیگر کمک بخواهد چون شما با توجه به گرفتاری های تان دو ساعت را برای رفتن به پیش او خالی کرده اید. پس دیگر وظیفه ای ندارید، ضمن اینکه روش پیشنهاد متقابل صرفا نوعی اطلاع دادن است که می گویید این کاری است که می توانید برای دوستتان بکنید و اگر این برایش مفید نیست، خودش جواب «نه» را می گیرد.

خودتان را دائم چک کنید

مهرطلب ها خصوصیات ویژه ای دارند باید این خصوصیات را بشناسند و بازنویسی شان کنند. آنها فکر می کنند همیشه باید انتظارات و خواسته های دیگران را برآورده کنند.

ویرایش این تفکر می شود اینکه شما به خودتان بقبولانید که: «همیشه مجبور نیستید به خواسته ها و انتظارات دیگران جواب مثبت بدهید.» می توانید به انتخاب خودتان به هر کسی که مایلید کمک کنید. یعنی اندیشه های نادرست یک مهرطلب را با اندیشه های درست جایگزین کنید و پیش خودتان قضاوت کنید که در کدام حالت آرامش بیشتری خواهید داشت.

حکم نکنید، امیدوار باشید

هیچ چیز به طور مطلق وجود ندارد. برای خودتان باید و نباید پشت سر هم ردیف نکنید. هیچ بایدی وجود ندارد که دیگران شما را به خاطر این همه کاری که برایشان انجام می دهید دوست داشته باشند، ضمن اینکه گاهی ظاهرا کارتان خوب است ولی در اصل به ضرر فرد مقابلتان باشد. پس چه بایدی وجود دارد که او شما را دوست داشته باشد؟ بدانیدکه همیشه این اتفاق نخواهد افتاد که چون شما برای راضی کردن اطرافیانتان تلاش می کنید، آنها هم همیشه باید شما را تایید و تصدیق کنند. وجدانتان را قاضی کنید و سعی کنید به جای این تفکر که «دیگران باید قدر مرا بدانندو از من به خاطر کاری که برایشان انجام می دهم تشکر کنند» به خودتان ثابت کنید که طرز فکر درست این است که «امیدوارم دیگران مرا به خاطر کارهایی که برایشان می کنم دوست بدارند.» در واقع شما یک کاری را به میل خودتان انجام می دهید و فقط امیدوارید بقیه قدر کارتان را بدانند، نه اینکه صرفا یک عملی را برای قدردانی شدن انجام بدهید.

برون سپاری را یاد بگیرید

حالا تقریبا به جایی رسیده اید که بدانید عزت نفس و ارزش شما به کاری که برای دیگران می کنید بستگی ندارد. می توانید از استرس خودتان کم کنید وبا واگذاری انجام کارها به سایرین فرصت بیشتری به خودتان بدهید. در واقع هدف این است که میان کارهایی که برای دیگران می کنید وکارهایی که دیگران برای شما می کنند، تعادل ایجاد کنید.

تا امروز نبودن این تعادل باعث شده که مسوولیت زیادی بر دوش شما باشدت و استرس ناشی از این مسوولیت سلامت جسمانی و روانی شما را به خطر انداخته است. شما باید بتوانید بپذیرید حداقل ده درصد از کارهایی که دیگران می توانند برای شما انجام دهند را به آنها بسپارید. به این شکل دیگر نه به شما فشاری خواهد آمد، نه به طرف مقابلتان.

از خودتان مراقبت کنید

مهرطلب ها بیشتر از اینکه به خواسته ها و نیازهای خودشان توجه کنند، خواسته ها و نیازهای دیگران برایشان در اولویت است. حتی گاهی اوقات یادشان نمی آید آخرین بار، برای خوشحالی خودشان چه کار کرده اند. حتی اگر باز هم قرار باشد در زمره مهرطلب ها قرار بگیرند، لازم است اول به نیازهای جسمانی و روانی خودشان برسند تا اینطوری به شادی و خوشحالی دست پیدا کنند تا بتوانند به اشخاصی که در زندگی شان مطرحند رسیدگی کنند. خودتان را مجبورکنید همانقدر که شادی دیگران برایتان اهمیت دارد، حداقل هم عرض آن، شادی خودتان هم برایتان پراهمیت باشد. گاهی در تنهایی مطلق!

دنبال منتقد بگردید

بگردید کسی را پیدا کنید که فکر می کنید در زندگی تان شما را تایید نمی کند. مثلا کسی که قبلا از شما انتقاد کرده یا حرفی علیه تان زده. اصلی ترین چیزی که در انتخاب این شخص مهم است، این است که فکر می کنید او شما را دوست ندارد. ببینید تفکرتان نسبت به او چگونه است؟ شما از خودتان در مقابل این فرد احساس رضایت ندارید و این کاهش عزت نفس ناشی از معیارهای غیرقابل قبول و کمال طلبانه ای است که در گذشته برای ارزیابی رفتارشان داشته اید. این فکرهای نادرست را دور بریزید و دائم با این جمله که امروز احساس خوبی دارم چون …، امروز خودم را تایید می کنم چون … امروز به خودم افتخار می کنم چون …؛ همینطور ادامه بدهید.

خودتان را بدون خوب بودن ببینید

مهرطلب باید بپذیرد می تواند در مواقعی خوب و مهربان نباشد. در واقع خود شخص هم می داند که تا به حال به خاطر اینکه فکر می کرده همیشه باید خوب و مهربان باشد، چه بهای سنگینی پرداخته. اول باید بدانید خودتان شخصیت تان را چطور توصیف می کنید؟ بعد همین توصیف شخصیت را از دوستانتان هم بخواهید.

ببینید که چقدر بین شما و نظر دوستانتان تفاوت وجود دارد. هر چه ایده آل خودتان با رفتارتان نزدیکتر باشد، عزت نفستان بیشتر می شود. لازمه راه رسیدن به عزت نفس هم این است که وانمود کنید شما همان خود آرمانی خودتان هستید. در واقع شما باید به این نتیجه برسید که اگر کلمه خوب را از روی خودتان و در نظر دیگران حذف می کنید، آنها شما را چگونه می بینند.

گاهی از کادر خارج شوید

اگر کسانی نزدیک به شما هستند که در گذشته با آنها اختلاف داشته اید یا از رودررو شدن با آنها هراس دارید، بهتر است خودتان شرایط را طوری هماهنگ کنید که با او روبرو نشوید. به غیر از این هم فرض کنید در جلسه ای قرار گرفته اید که حضورتان شما را آزار می دهد یا اینکه آنطور که شما می خواهید پیش نمی رود.

بهتر است حتی شده برای چند دقیقه آنجا را ترک کنید. خیلی مودبانه بگویید که «به کمی وقت نیاز دارم تا راجع به این موضوع فکر کنم. تا فردا (یا تا چند ساعت دیگر) برمی گردم تا صحبتمان را تمام کنیم.» اگر هم بحث بالا گرفته است، رک و راست بگویید: «بحثمان دارد به خشونت کشیده می شود و من حاضر به ادامه بحث نیستم. بهتر است این جلسه یک زمان دیگر برگزار شود تا من هم خونسردی ام را پیدا کنم.» همان کنار گذاشتن رودربایستی خودمان است.

راه حل بدهید

دوستانتان خیلی دوست دارند که مسائلشان را با شما در میان بگذارند، چون به هر حال شما یک زمانی در مقام راضی کردن آنها بوده اید. علت اصلی دلیل است که انتظار دارند شما حلال همه مشکلاتشان باشید. این توقع را هم خودتان به وجود آورده اید اما حالا وقتش است که از آن مقام راضی کننده بیرون بیایید و انتظارات متفاوت تر و سالم ترشان را به انجام برسانید. البته شاید هنوز واقعا بخواهید به کسانی که خیلی دوستشان دارید کمک کنید اما شما نمی توانید همه مسائل را برطرف کنید.

وقتی یک نفر مساله اش را پیش شما می آورد با او همدردی کنید اما یادآور شوید که این مساله یک موضوع مربوط به خود اوست و از دست شما اگر هم کاری بربیاید، درستش این است که خود او مشکلش را حل کند. همین همدردی کردن شما هم در واقع نوعی کمک است اما اگر واقعا کمک کردن در معنایی دیگر از توانتان خارج است، آن را قبول نکنید. به او اطمینان دهید که خودش می تواند از پس آن بربیاید.

جواب «نه» را داخل ساندویچ بپیچید

با یک عذرخواهی کوچک و بیان دلیل به طرفتان «نه» بگویید. مثلا به یک مهمانی دعوت شده اید ولی به هر دلیلی نمی توانید در آن شرکت کنید. سعی کنید از تکنیک ساندویچ استفاده کنید. یعنی شما یک ساندویچ درست می کنید و کلمه «نه» را در آن قرار می دهید. خیلی مختصر، به صورت رودررو یا تلفنی به کسی که دعوتتان کرده می گویید که: «می خواستم درباره دعوتت صحبت کنم. من از تو خیلی ممنونم اما این بار واقعا نمی توانم به مهمانی بیایم. از اینکه فکر من بودی بسیار متشکرم. امیدوارم همیشه من را در نظر بگیری.» این می شود یک عذرخواهی کوتاه و خلاصه که هیچ اشکالی ندارد اما اگر بیش از اندازه توضیح بدهید، ممکن است به دردسر بیفتدید. البته حواستان جمع باشد که در همین لحظات هم لحنتان صمیمانه و در عین حال جدی باشد.

مواظب باشید! شخصیت به ظاهر مهربان شما ممکن است یکدفعه منفجر شود.

جوش شیرین بزنید

آدم یهو افسردگی می گیرد. درست در لحظه آخر و گاهی بعد از مدت ها تلاش همه چیز به باد می رود. آن آدم که ماسک خندان مهربان زده بود، حالا منفجر شده، چرا؟ چون بلد نبوده به موقع فشاری که از این همه فداکاری بی مورد نصیبش شده را بیشتر از این تحمل کند. هیچ وقت به این فکر نکرده زودپز هم سوپاپ اطمینان دارد. همین هم هست که با وجودی که همه تنش می سوزد در ظاهر سوت می زند و سالم می ماند.

عصبانی شدن را تمرین کنید

بعضی مواقع لازم است در یک شرایط امن و حساب شده خشمگین شوید. در این موارد به مدیریت خشم نیاز دارید. یعنی باید به محض آنکه احساس کردید خونتان می خواهد به جوش بیاید، کار مدیریت خشم را شروع کنید. تقریبا تا به امروز چون شما برای جلوگیری از خشم، روش راضی کردن اطرافیانتان را به کار می برده اید، تجربه ای برای مهار کردن خشم خودتان ودیگران ندارید. شما باید یاد بگیرید چطور بدون اینکه آسیبی به کسی برسد، ناراحتی و عصبانیت خودتان را تخلیه کنید؛ مثلا فکر کنید ببینید آخرین باری که شما گر گرفتید، جوش آوردید، مایوس شدید یا به ستوه آمده اید، چه زمانی و برای چه بوده است. روی همان مثال فکر کنید وببینید در همان مورد خشمتان به چه مرحله ای رسید که باید فکری به حال آن می کردید. نقطه خطر یک موقعیت از آنجایی شروع می شود که شما احساس ناراحتی شدید می کنید یا نگران می شوید که خشم از کنترل شما خارج شود. نقطه خطر خشم خود را به دست بیاورید که در چه سطحی از خشم ممکن است کنترلتان را از دست بدهید.

عصبانی نماندن را تمرین کنید

گاهی اوقات، همانقدر که در بعضی مواقع لازم است خشمگین شوید، باید بدانید که چطور از خشمتان کم کنید. در واقع اصل خشم خوب است اما به وقت و به اندازه بودنش مساله است.

برای این هدف، اولین چیزی که باید بتوانید از عهده اش بربیایید، برخورد با افکاری است که شرایط را بدتر می کند. برای خودتان تکرار کنید که: «این بدترین اتفاقی نیست که تاکنون روی داده. .مشکلی است که می توانم از پس آن بربیایم.» یا اگر در شرایطی رفتار دیگران بر وفق مراد شما نیست یک چیزی در مایه های این بگویید که: «کاش دیگران از من انتقاد نمی کردند اما می توانمم از حرف هایشان به سود خود استفاده کنم.» یک چیزی مثل اینکه به خودتان حس خوشبینی را القا کنید. برچسب منفی زدن هم یکی از مواردی است که شدت خشم شما را بالا می برد. دائم پیش خودتان تکرار نکنید که اویک مردنی بیچاره است. ته تهش او کسی است که شما را ناراحت کرده است، فقط همین.

 

برگرفته از مجله خانواده سبز







منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران ، دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد


رها کن غیر من را ، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی ، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را ، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو 

که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم ، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ، ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود ، آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت،خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خودرا

 با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام ، آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن ، بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم ، شروع کن ، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

رهایت من نخواهم کرد ترا در بیکران، دنیای تنهایان